به گزارش «عصر قانون»
۱. هفته پیش ظاهراً به دلیل وجود مناسبتی در تقویم پرمناسبت ایرانیها تبلیغات شلوغ و وسیع و پرحجمی در ایران درباره حجاب انجام شد. تبلیغ درباره حجاب اصولاً در ایران نیاز به دقت بسیار فراوانی دارد و در سالهای اخیر به دلیل حساسیتهای ایجاد شده نیاز به شرایطی بسیار هوشمندانهتر و سختتر هم پیدا کرده است. در مجموعه تبلیغات صورت گرفته امسال نیز خلاقیتهای قابلتوجه و هوشمندانهای پیدا شد اما در کمال تاسف طبق پیشبینیهای قبلی، خروجی مجموعه تبلیغات مختلفی که با انواع و اقسام شیوه ها از جمله برگزاری تجمعات پرتعداد و همین طور تبلیغات خیابانی و مترویی و … برگزار شد نهایتاً ناظر به گزارهای شبیه به این بود: “چادریها آدمخوبها و غیرچادریها آدم بدها هستند. ”
این تبلیغات وسیع که با حمایتهای دولتی و حاکمیتی ویژه نیز برپا شده بود اگر تبعات اجتماعی دیگری نداشت نهایتاً در خوشبینانهترین تصور به تفکر «جدایی» در شرایط ویژه جامعه امروز ایران دامن میزد. اینکه آدمها را تنها بر حسب نوع پوششی که انتخاب کردهاند مورد قضاوت اخلاقی قرار دهیم و آنها را از زاویه حکومت به دستهها و گروههای مختلفی تقسیم کنیم که وجه تفاوت آنها تنها چادری بودن یا نبودنشان است طبیعتاً نه تنها از اصول حکومتداری به دور است بلکه با مبانی عقلی سلیم که مشاهده گر دقیق ایران در این روزها باشد نیز متعارض است. این عینکی بود که شهروندان ایرانی تصور میکردند دستگاههای سیاستگذاربا آن در حال دیدن آنها هستند. طبیعی است که تصور وجود چنین نگاهی از سوی مسئولین دولتی و حکومتی به شهروندان ایرانی چه تبعات سنگینی در تعریف آنان از خود و جایگاهشان در سرزمینی دارد که به آن متعلقند. جدا افتاده در جامعهای که کسی به رسمیتش نمیشناسد طبیعتاً به شکلی متفاوت به این سرزمین و حکومت و هر آنچه مربوط به آن است نگاه میکند.
۲. دو سال قبل زلزله خطرناکی در مناطقی از کرمانشاه اتفاق افتاد. تلفات زلزله بالا بود و روستانشینان چند منطقه بهشدت آسیب دیده بودند و نزدیک بودن فصل سرما در آن مناطق سردسیر ماجرا را به یک بحران ملی نزدیک کرده بود. ارگانهای امدادرسان، مثل همیشه به پا خاستند، تلاش برای بیرون کشیدن اجساد از زیر آوارها آغاز شد، چادرهای امدادی برپا شد، سیل کمکهای مردمی بهسمت مناطق غرب ایران روانه شد و البته که مثل همیشه، مثل همیشه شرایطِ بحرانی، برخی ناهماهنگیها و ندیدنها و کاستیها هم اتفاق افتاد.
درست در همان روزهای اول به وجود آمدن این بحران ملی، در سمت دیگر ماجرا، کیلومترها دورتر از ازگله، روستایی که ۸۰ درصد آن ویرانی دیده بود؛ لشکر کمتعدادی از اهالی خموده فضای مجازی، مشتریان ثابت فضای مجازی، و تلگرامبازها و اینستاگرامرهای حرفهایِ متعلق به یک جریان سیاسی به شور و هیجان آمده بودند و با حمایت برخی چهرههای سیاسی بدون کوچکترین ملاحظهای خیلی زود مشغول هلهله و پایکوبی بر سر اجساد بیچارگان زلزلهزده شدند. انتقامگیری سیاسی از نظام بهبهانه یک فاجعه طبیعی سرانجام کار پشت موبایل و کامپیوترنشینان، این جماعت سیاسیکار را به اینجا رساند: دست و پا زدنهای مبتذل و خطرناک درباره صحت و سلامت فعالیت ارگانهای امدادی نظام مثل هلال احمر در آن شرایط بحرانی که نیاز مبرم و حیاتی به کمکهای مردمی وجود داشت و تنها راه کمکرسانی همین ارگانهای امدادی بودند. بازیای که یک سرانجام بیشتر نداشت؛ در موقع اعلام نیاز فوری ارگانهای امدادی، پخش شایعه فروش اقلام امدادی در بازار آزاد فقط یک نتیجه برای مردم بیچارهای داشت که شاید حیاتشان فقط به یک بسته دارویی یا غذایی بسته بود. در شرایط بحرانیای که آدمها وقت و فرصت پیگیری منبع شایعه را نداشتند. این زلزلهزدگان کرمانشاهی بودند که حالا باید هزینه لجبازی بچهگانه جماعتی از سیاسیون با جمهوری اسلامی را در بحرانیترین دوره زندگیشان میدادند.
مخالفت با جمهوری اسلامی و تلاش برای ضدیت با این نظام به هر قیمتی، کار این جماعت را سرانجام به این بحران اخلاقی و این فرومایگی کشاند، بازی با جان آدمها برای زدن اندک ضربهای به وجهه یک حکومت. نام این بازیکنندگان با جان مردم بهصرف مخالفت با جمهوری اسلامی در تاریخ ایران باقی ماند و تجربه تلخی نزدیک شدن به جدایی ایرانیها از هم بهصرف بهانههای قومیتی در حافظه تاریخی همهمان. اگر این تبلیغات سیاسی ادامه پیدا میکرد، وسعت بیشتری مییافت و سیاسیبازان فرصت بیشتری پیدا میکردند؛ هم کرمانشاهیها تصور میکنند جزئی از ایران نیستند و هم سایر مردمان ایران تصور میکردند که میان آنها و دیگرانی دیواری بزرگ چیده شده است که آنها را از تعلق به سرزمین ایران جدا میکند.
۳. سالها میگذرد از آخرین باری که عموم مردم ایران گرد پرچم سه رنگ ایران جمع شدند و افتخار کردند به متعلق بودن به این سرزمین. مشکلات معیشتی و ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی و از آن مهمتر دعواهای سیاسی مختلف سیاسیون مهمتر از هر نتیجه دیگری که در اداره مملکت ایران داشته است به ناامیدی عمومی از آن چیزی که حس افتخار و تعلق به این کشور نامیده میشود دامن زده است. در بزنگاههای مختلفی مثل دو موردی که ذکر شد همواره تصور جدایی توسط سیاسیون چسبیده به ایدهها و منافع جناحی دامن زده میشد و فرهنگ عمومی ایرانیها در سالهای اخیر جز در رقابتهای ورزشی دلیل دیگری برای افتخار کردن به سرزمینش پیدا نکرده است. پرچم سه رنگ ایران هر بار در انتخاباتها و راهپیماییها این مناسبات روتین شده جامعه بیرون می آید و بلافاصله به کنج پستوها برمیگردد.
اما این اتفاق حالا رخ داده است.حالا این بار بعد از سالها دو حادثه پی در پی ساقط کردن یک پهپاد پیشرفته و گرانقیمت آمریکایی و عدم توانایی آمریکاییها در واکنش نشان دادن به این اتفاق و سپس توقیف یک نفتکش انکلیسی در پاسخ به توقیف یک نفتکش ایرانی در جبلالطارق زمینهای برای به وجود آمدن حس افتخار به ایران به وجود آورده است. سرزمینی که حالا وقتی پای منافع ملی وسط آمده است با دو ابرقدرت مسلط دنیا در افتاده و آنها را تحقیر کرده. به ازای تاریخ پر از تحقیری که دویست سیصد سال پیش ایرانیان تجربه کردهاند به ایرانیان حس مثبت و افتخارآمیز میدهد.
واکنشهای فضای مجازی به این اتفاق در شرایطی که فضای مجازی ایرانی عموماً نق زن و بهانه گیر تعریف میشود به شدت امیدوارکننده است و این بار نشان میدهد که همه کسانی که به دلایل مختلفی از جمله تضاد در سلایق سیاسی در سالهای اخیر رودرروی یکدیگر ایستادهاند هم میتوانند پای چیزی به نام منافع ملی گرد هم آیند.فضای مجازی از شب گذشته مملو از واکنشهای غرورآمیز به اتفاق بزرگ ایران در منطقه بوده است. ماجرا البته تنها به فضای مجازی هم محدود نمیشود. حس غروری که در فضای عمومی ایرانیها در شرایط فعلی به وجود آمده است حداقل در سالهای اخیر به دلایل زیر بیسابقه به نظر میرسد. اول اینکه این حس غرور متعلق به قشر و محدوده خاصی از ایرانیها نمیشود، عمومی است و هر کسی که نام ایران در رزومه زندگیاش وجود دارد خوشحال است و افتخار میکند به این دو حرکت. دوم اینکه در یکی از معدود موارد اتفاقات رخ داده در جامعه ایرانی این سالها؛ اکثریت جامعه ایرانی بر روی مثبت بودن حرکتی که از سوی حکومت برنامه ریزی و اجرا شده است اتفاق نظر دارند.
ماجرا البته مثل همیشه مطلق نیست و طبیعتاً مثل همیشه نق زنها و غرغروها، ناامیدان از زمان و مکان بابی دیگر برای گلایه و نفرین بر این وضعیت پیدا کردهاند و کماکان نق میزننند.
اما این اتفاق و همینطور ماجرای سیل مناطق شمالی و غربی کشور در ابتدای سال جاری نشان داد که اگر دستهای سیاستباز مردم ایران را رها کنند امکان رهایی آنها از حب و بغضهای پنهانکننده منافع ملی وجود دارد. سه استان گلستان، لرستان و خوزستان در ابتدای جاری شاهد حماسهای ناگفتنی از حضور همه اقشار مردمی برای کمک به مقاومت در برابر آبهای خروشان ریشهکن کننده زندگی بود. حالا امسال در میانه سال حماسه نیروهای نظامی کشور در ایستادن در برابر زورگوییهای قدرتهای جهانی همان پپام را دارد: اینکه روزگار تغییر کرده است.این فاز مبارک و پسندیده رها شدن از مسیر تنگ و باریک و پرخطر موضعگیری بر حسب ضدیت با سیستم تبلیغاتی نظام ایران، اتفاق کوچکی نیست و این همان آرمان «ایران بزرگ» است، آرمانی که جناح و سلیقه سیاسی نمیشناسد، ژست روشنفکری سرش نمیشود، دعواهای صنفی را فراموش میکند و بهوقتش که میشود برمیخیزد.
https://asrghanoon.ir/?p=2650
نظرات