به گزارش گروه اجتماعی عصر قانون: از قم، غرب را باید چگونه شناخت و تعامل یا تقابل با غرب را بر اساس چه منطق و معرفتی باید ترسیم و تعریف کرد؟ اساسا منابع غربشناسی ما، روشها و رویکردها در غربشناسی ما، و چارچوبهای نظری ما در شناخت غرب و نیز نقد ما از غرب بر چه اساسی باید انجام بگیرد؟ آیا دنیای اسلام و خاصا رهبران جهان اسلام میتوانند برای تعامل و یا تقابل با غرب به ادبیات و مبانی سکولار در جهان غرب (حتی ادبیات انتقادی در غرب) بسنده کنند و آن را پایه در گونۀ مواجهه با غرب قرار بدهند؟
در این باره، سیرۀ کسانی که در بارۀ غرب فقط به فکر و اندیشه میپردازند بسیار حائز اهمیت است، لیکن در این باب باید در پی غربشناسی کسانی رفت که علاوه بر غربشناسی متنی و کتابخانهای، غربشناسیای معطوف به غرب واقعی و مواجهه عینی با دنیای غرب داشته باشند. این رویکرد، نه بدان سبب است که اندیشههای اندیشمندان اهمیتی ندارد، بلکه بدان جهت است که اندیشه صرفا به جهت اندیشه بودناش، نظری و گاه انتزاعی است و نوعا مسئولیتی را در باره پیامدهای واقعی اندیشه در مواجهه با غرب قبول نمیکند. اساسا آثار و پیامدهای غرب شناسی نظری در زندگی دنیای غیرغرب سنجیده نمی شود و گاهی هم امکانی برای ارزیابی این اندیشه های درزندگی عمومی و فرهنگی ملتهای غیرغربی وجود ندارد.
در این باره به نظر میرسد در مواجهه با غرب، باید سراغ اندیشههایی رفت که اولا برخوردار از استقلال فکری و اصالت بومی و دینی هستند (اندیشههای تقلیدی و ترجمهای ندارند)، و ثانیا اندیشه غربشناسانۀ خود را نه برای اشباع روحیه علمی خود و ارائۀ بحثهای نظری محض، بلکه برای حل مسئلههای امت اسلام و مواجهه واقعی و توأم با قبول مسئولیت ارایه کردهاند. این نوع از غربشناسی که نمونۀ برجستۀ آن را باید در غربشناسی رهبر حکیم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای دنبال کرد، آنجا که برای کاربست در بینالملل جوامع اسلامی ارائه میشود و قریب به نیم قرن (در تجربۀ جمهوری اسلامی) نیز استمرار پیدا میکند، اهمیت خارقالعادهای مییابد و باید آن را در عرصههای آکادمیک به جدّ پی گرفت و نقطههای قوت و احیانا ابهام در این نوع از غربشناسی را برجسته کرده و چه بسا آن را در سطح جهانی عرضه نمود.
نکته مهم اینکه برخی از محققان ضرورت طرح «غربشناسی اسلامبنیان» را گوشزد کرده و تأکید دارند که باید غرب را از یک نقطه نظر اسلامی شناخت و تحلیل کرد. حسین نصر در این باره میگوید: «بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درک عمیق از غرب است در حالی که عمیقا از انواع آراء و اندیشه ها و محصولات و مظاهر و اقدامات جهان غرب، از اتومبیل گرفته تا کامپیوتر و از سینما گرفته تا ادبیات یا از آراء فلسفی تا اقتصاد، تاثیر گرفته است…آنچه لازم است و موجود نیست اطلاع درباره غرب یا مسلمانی نیست که با غرب در تماسند، بلکه درک و دانشی از ریشه های فرهنگ و آراء و اندیشه های جهان غرب از یک نقطه نظر اسلامی است، و تنها چنین درک و دانشی می تواند ابزارهای ضروری مواجهه و مقابله با معارضه های غرب جدید و تدارک پاسخی اسلامی به آن را در اختیار مسلمین بگذارد».
اینکه باید «ریشههای فرهنگ غرب را از یک نقطه نظر اسلامی شناخت»، در غربشناسیهای رایج حتی غربشناسیهای انتقادی نمیتوان نشانههای قابل توجهی از آن پیدا کرد، ولی با مروری به آرای غربشناختی برخی از علمای مجاهد اسلام چنین رویکردی (شناخت غرب از یک نقطه نظر اسلامی یا قرآنی) را بوضوح میتوان مشاهده کرده و پیامدها و آثار آن را در مواجهه با غرب به خوبی مورد سنجش قرار داد.
در مواجهۀ با غرب تاکنون تأکید بر شناخت غرب از منظر خود غرب بوده است (تجددشناسی به جای غربشناسی) و البته این نوع از شناخت انتقادی از غرب نتوانسته است دنیای اسلام و اندیشه مسلمانان را از وضعیت قهقرایی و یا وابستگی به غرب نجات دهد و یا وضعیت جامعه اسلامی را در کسب هویت اصیل و یا اصلاحات عمیق فرهنگیاش بهبود ببخشد. از این رو شایسته است که راهی دیگر را تجربه کرد و به جای تجدد شناسی، غربشناسی بر پایۀ مضامین قرآنی و ادبیات دینی و ایمانی را پیش کشید. این نوع از غربشناسی، هرچند ممکن است هنوز به کمال نرسیده باشد، ولی میتواند راهی متفاوت و چشم اندازی جدید فراروی جهان اسلام در مواجهه با غرب ایجاد کند. مصداق این غربشناسی را میتوان در تجربه جمهوری اسلامی، در اسناد بالادستی نظام، و نیز در تجربۀ هوشمندانۀ رهبران انقلاب امام خمینی و آیت الله خامنهای به وضوح مشاهده کرد.
در این میان، آنچه آیتالله خامنهای در شناخت از غرب مطرح کرده، نه غربشناسی به معنای تجددشناسی بوده است، بلکه غربشناسی به معنای تحلیل و نقد غرب از فاصله و بیرون از دنیای غرب بوده است که توانسته ادبیات متفاوت، منابع متفاوت، و رویکردی متفاوت همراه با چشم اندازی کاملا متفاوت را در تحلیل غرب و در نقد غرب و بلکه در تقابل و یا حتی در تعامل با غرب بگشاید. مروری تحلیلی به غربشناسی دینبنیان و یا قرآن بنیان ایشان در طرح غربشناسیای از نقطه نظر اسلامی بسیار موثر و راهگشا خواهد بود. طرح چنین چشم انداز متفاوتی، تحلیل و راهبردهای ما را در مواجهه با غرب دگرگون خواهد کرد و ما را از وضعیت انفعالی به یک وضعیت فعال خواهد کشانید.
آیتالله خامنهای نه در غرب زندگی کرده است، نه سفری به کشورهای اروپای غربی و یا آمریکای شمالی داشته است (غیر از سفرهای دیپلماتیک)، و نه اینکه زبان انگلیسی میداند و در عرصه علوم انسانی غربی تخصصی به معنای معهود دانشگاهی دارد. پس او چگونه دربارۀ غرب فکر میکند، موضع میگیرد و به مثابه یک رهبر سیاسی و بلکه تمدنی دست به کنشگریهای کلان و سرنوشتساز میزند؟
در پاسخ به این سئوال باید دو نکته را به جد از هم تفکیک کرد: نخست اینکه، آیتالله خامنهای به اذعان و به بیان خود در صدد شناختِ «غرب، آنچنان که در غرب هست» نیست، بلکه او به «غرب، آنچنان که به شرق آمده و در جهان اسلام وارد شده و تغییراتی ایجاد نموده» فکر میکند. ایشان غربِ آمده به شرق و غرب نفوذ کرده در جهان اسلام را نقد میکند و در برابر همان نیز واکنش نشان میدهد.
نکتۀ دوم در غربشناسی آیت الله خامنهای، آبشخور فکری ایشان و فهم و تحلیل قرآنی او (به مثابه کتاب راهنمای تمدنی) در شناخت غرب، در نقد غرب، و در کنشگری در برابر غرب است. از مواضع قرآنی رهبر جمهوری اسلامی پر پیداست که او ایران را، جهان اسلام و جبهۀ مقاومت را، و نیز جهان غرب را از یک نقطه نظر قرآنی میخواند، میفهمد، تحلیل میکند و آنگاه به راهکارهای قرآنی نیز برای راههای برون رفت در مقیاس امت اسلام اندیشه میکند.
بدون شک او در این تکیه و تأکید الهیاتی و اسلامیاش بیش از دیگر مسئولان جمهوری اسلامی قرآن میخواند و بدان در عرصۀ عمل و میانۀ معرکه عمیقا باور دارد. این نکته به لحاظ روشی و نیز به لحاظ الهیاتی بسیار حائز اهمیت است و لازم است آن را به طور جد به مطالعه و بررسی گذاشت.
با عطف توجه به چنین غربشناسیای باید در باره پرسش های متعددی فکر کرد و در دستگاه فکری آیت الله خامنه ای پاسخی برای هر یک ازآنها پیدا کرد، اینکه ایشان چه اصولی را در اندیشه اسلامی (کلامی، فقهی، و یا قرآنی) در نسبت بین اسلام و غرب مطرح می کند و از آن به عنوان قواعد الهیاتی در شناخت غرب و در مواجهه با غرب استفاده می کند؟ ایشان چسان می تواند از مفاهیم و سنن الهیاتی در قرآن در فهم غرب و در نقد غرب استفاده بکند؟ شاخص های مورد نظر رهبری در تعیین معیار پیشرفت و یا پسرفت، علم یا شبه علم، و نیز تمدن و ناتمدن چیست و تفاوتهای بنیادین تمدن غرب از تمدن اسلامی در این گونه از شاخص ها چه میباشد؟ اساسا ماهیت و جوهر تمدن غرب از دیدگاه قرآنی و الهیاتی ایشان چیست و چه واقعیتی دارد؟
از سوی دیگر، علل گرایش به غرب در میان جوانان شرقی و جوانان غیرغربی چیست و ریشه های معرفتی، اجتماعی، و احیانا روان شناختی آن از نظر ایشان چه میتواند باشد؟ علاوه بر این سئوالات باید به سؤالاتی هم در مورد دستگاه غربشناسی رهبر معظم انقلاب پرداخت و تأمل کرد که آیا غرب شناسی رهبر معظم انقلاب در دوران قبل از انقلاب و دوران بعد از انقلاب، دوران قبل از رهبری و دوران بعد از رهبری تطوراتی داشته است یا نه، و اگر تغییر و تحولی در این باره رخ داده این تطور چسان بوده و خاستگاه آن کجا بوده است؟ نقطه تمایز غرب شناسی ایشان در قیاس با غربشناسی علمای دیگر مجاهد چه بوده است و احیانا چه نقطههای مشترکی بین ایشان و دیگر علمای مجاهد در شناخت غرب وجود داشته است؟ و آنگاه اقدامات علمی و مهم تر از آن اقدامات عملی آن در مواجهه با نهادهای بین المللی غربی از یکسو و ملتهای غربی مانند جوانان دنیای غرب از سوی دیگر چه بوده و چه پیامدهایی داشته است؟
پاسخ به همه این سئوالات، پروژه های متعدد و متنوعی را میطلبد، لیکن آنچه در این کتاب به مثابه یک مقدمه و درآمدی بر غربشناسی رهبر معظم انقلاب خواهد آمد، صرفا درآمدی تحلیلی به برخی از این سئوالات شناختی در باب غرب و تمدن غرب و فهم رویکرد و روش آیت الله خامنهای به موضوع غرب و تحلیلهای ایشان از غرب علمی، غرب انسانی، و غرب استعماری خواهد بود.
شایان ذکر است که نوآورده های این کتاب، تحلیل در برخی از فصول کتاب مثلا در چیستی غرب، و گردآوری و استخراج مفاهیم جدید در برخی دیگر فصلهای کتاب است که به نظر اصل این ادبیات متفاوت، غربشناسی ایشان به مثابه مقام رهبری یک امت را با غرب شناسی روشنفکران از یک سو و علمای غیر رهبر در میان امت اسلام متفاوت کرده و از آن نوعی از غربشناسی واقعی و راهبردی و رهاییبخش درست می کند.
آیت الله خامنه ای، غرب را بیش از آنی که خوانده باشد، آن را اندیشمندانه تجربه کرده است. هر تجربهای از غرب، شناختی تمدنی از غرب به دست نمیدهد، بلکه تجربۀ یک رهبر اندیشمند از غرب آنهم در سطح کلان جهانی میتواند نوعی از غربشناسی تمدنی، عینی، و البته واقعی را به دست بدهد.
آنچه که از غربشناسی رهبر معظم انقلاب به دست میآید گونه ای متفاوت از شناخت غرب، تحلیل غرب، و توصیه در مواجهه با غرب است. در غرب شناسی ایشان نمی توان ادبیات نظری و انتزاعی صرف و ایده های روشنفکرانه پیدا کرد. در سخن و تحلیل ایشان از غرب فراوان ادبیات واقعی، عینی و کاربردی وجود دارد که با عقل فطری می توان آن را فهم کرد و با فطرت انسانی هم میتوان آن گونه از غرب را نقد نمود. این از ویژگیهای غرب شناسی انتقادی رهبر انقلاب است.
ایشان از یک سو، غرب را خوانده است، ولی مهم تر از آن غرب و واقعیت و بلکه ماهیت غرب را تجربه کرده است، که نمونه این تجربیات را هرگز نمی توان در میان روشنفکران و دانشگاهیان سفرکرده به غرب مشاهده کرد، همان طور که سطح این تجربه (تجربه در سطح کلان رهبری و تمدنی) را هم هرگز نمی توان در میان اهل اندیشۀ صِرف پیدا کرد.
در این بین نکته ای که غرب شناسی آیتالله خامنه ای را غرب شناسی واقعی قرار می دهد این است که ایشان به جهت مسئولیتی که داشتهاند، هرگز نتوانسته اند به غرب شناسی تئوریک بسنده کنند؛ چرا که ایشان با این غرب شناسی نه در پی کارنامه علمی برای خود، بلکه در پی حل مسئلههای اجتماعی و تمدنی ایران و جهان اسلام می رود، از این رو او اساسا نمی تواند نسبت به غرب شناسی خود احساس بی مسئولیتی بکند و از شناخت خود در عرصه زندگی مردم شانه خالی بکند.
در همین رویکرد، عنصر انصاف در غربشناسی آیت الله خامنهای حائز اهمیت است. ایشان علاوه بر ابعاد سلبی غرب، به ابعاد ایجابی غرب نیز می پردازد و نکات مثبت دنیای غرب و ملل تمدن غربی را بر شمرده، و آن را برای امت اسلام قابل تأسی و توجه می داند. در این نقطه ایشان به روحیات ریسک پذیری و خستگی ناپذیر انسان غربی اشاره میکند و آن را محل توجه و تأسّی می داند و از آن به مثابه یک الگو برای انسان مسلمان سخن میگوید.
نکته بسیار مهمی که در این نوع از غرب شناسی وجود دارد، به رغم اشاره رهبر معظم انقلاب به نکات مثبت از جهان غرب و تمدن غربی، تفاوت جهان غرب با جهان اسلام و تمدن اسلامی با تمدن غرب را یک تفاوت و بلکه تضاد وجودی می داند و عناصر این تضاد وجودی را تضاد در هستیشناسی، تضاد در انسانشناسی، و تضاد در اخلاق و نظام ارزشی قلمداد می کند و امکان جمع بین ما و غرب را ناممکن می شمارد.
در این رویکرد کلان جهانی و تمدنی، آیتالله خامنه ای در تحلیل و نیز در نقد تمدن غرب و نقد غرب استعماری، نگاه یک بعدی و یک جانبه ندارد. ایشان برای مثال آنجا که به موضوع استعمار غرب می پردازد، صرفا به استعمار فیزیکی و نظامی و سرزمینی نمی پردازد، بلکه او در توجه به ابعاد استعماری، به استعمار ذهنی، استعمار علمی، استعمار دینی، استعمار زبانی، استعمار اخلاقی، و نیز استعمار هویتی و تاریخی می پردازد و عمق استعمار را در همه این ابعاد جستجو کرده و البته تلاش می کند در برابر همۀ آنها ایستادگی کرده و برای همه دریک رویکرد تمدنی راهکار و راهچارهای پیدا بکند.
علاوه بر رویکرد واقعی و انضمامی به غرب و سطح نگاه کلان به دنیای غرب، آیت الله خامنه ای از پشتوانه و چارچوب نظری قرآنی خود هرگز فاصله نمی گیرد. او نه فقط در تبیین تمدن نوین اسلامی با ادبیات قرآنی سخن می گوید، او نه تنها در مواجهه با تحولات بین المللی و جهانی همچنان بیان خود را مستند به قرآن می سازد، بلکه او در شناخت واقعیت غرب، و شناخت سنت های حاکم بر تمدن غرب و ضرورت توجه به اصول مواجهه با دنیای غرب، جا به جا از قرآن و آیه های قرآنی و مضامین و معارف وحیانی در قرآن سود میجوید و استفاده می کند. استفاده رهبری از قرآن در تحلیل غرب، نه صرفا در جهت اشباع روحیه علمی و یا حتی ایمانی و معنوی خود است، بلکه در جهت استفاده راهبردی از قرآن در جهت مسئله های کلان جهان اسلام و ایران معاصر است.
استفاده آیت الله خامنه ای از قرآن برای شناخت واقعی و عمیق از غرب، صرفا در تطبیق ادبیات و واژگان قرآن به غرب و پدیده های غربی نیست، بلکه ایشان با استفاده از قرآن و مضامین قرآنی می تواند معارف الهیاتی را امتداد عینی و انضمامی بخشیده و از هر یک از آنها تحلیل های اجتماعی و تمدنی در سطح جهان امروز ارائه نماید.
همان طور که در برخی از فصل های گذشته بدان پرداخته شد، آیت الله خامنه ای همچون امام خمینی ره در تحلیل غرب از مفهوم شیطان و شرور شیطانی و طاغوت و شرک استفاده می کند و ادبیات الهیاتی و قرآنی مربوط به موضوع «شیطان» و شیطان بزرگ را در مورد آمریکا و تمدن امروز غرب به خوبی پیاده می کند. همین طور ایشان با همین رویکرد، موضوع «گناهِ غرب» و نیز گناه غرب زدگی را گوشزد میکند و سخن از توبه ملت ها و بلکه توبۀ امت اسلامی از تقلیدهای سوء و توبه از شرک و بت برستی (غرب پرستی) را به مسلمانان یادآور میشود و ضرورت پشیمانی و توبه از این گذشته را بارها تأکید می کند.
از سوی دیگر، آیت الله خامنهای در آسیبشناسی مواجهه مسلمانان با غرب نیز از منطق قرآنی استفاده می کند و در این باره عنصر «ترس» را از جمله آفت های بسیار شکننده جامعه اسلامی در مواجهه با غرب می شمارد. موضوع «ترس» از غرب به مثابه یکی از آسیب های رایج در جهان اسلام را به ندرت می توان در ادبیات روشنفکری پیدا کرد، لیکن همین رویکرد قرآنی رهبر انقلاب از یک سو و نگاه انضمامی و واقع بینانه ایشان نسبت به غرب و تجربه کلانی از این مواجهه به دست آورده است، او را نسبت به ریشه های روانی و اخلاقی ملل مسلمان در مواجهه با غرب مخصوصا آمریکا هوشیار کرده و نسبت به مقوله ترس دولت ها و نیز ترس ملت ها از آمریکا، هشدار می دهد.
دنیای اسلام در برابر اسلامهراسی که در غرب به راه افتاده و در جهت منافع استکباری و استعماری پیش رفته و فراگیر شده است، نتوانسته است نوعی از غربهراسی را در جهت مصالح ملی و تمدنی خود ایجاد بکند. از نظر آیت الله خامنه ای، نوعی از ترس از غرب در جهان اسلام ایجاد شده است که نه در جهت مصالح ملی مسلمانان و برای حفظ و حراست از خود، بلکه در جهت منافع غرب ایجاد شده تا مسلمانان نتوانند در برابر توسعه طلبیهای دنیای غرب از خود مقاومت نشان بدهد و نسبت به داشتههای خود اطمینان لازم را پیدا کنند.
سپس حضرت آیتالله خامنهای در مقام توصیه نیز با همین منطق پیش می رود و غلظت (در مفهوم قرآنی) و شدت در مواجهه با دنیای غرب و تأکید بر بُعد بازدارندگی جهاد در ادبیات دینی و قرآنی را متذکر می شود و براین نکته تأکید میکند که دنیای غرب در مواجهه با جهان اسلام، باید این شدت و غلظت (اشداء علی الکفار) را در میان مسلمانان ببیند و حس کند. اگر این رویکرد شدت را به مثابه یک منطق قرآنی در نظر بگیریم، آنگاه اقتضائات متفاوتی در مواجهه با غرب پیدا خواهیم کرد.
آنچه از این مقدار و از این گونه از غربشناسی آیت الله خامنه ای به دست میآید، نوعی از غربشناسی جدید و کارآمدی است که در ادبیات رهبر امت اسلام شکل میگیرد که با ادبیات روشنفکری در دانشگاه و حتی ادبیات دینی علمای اسلام در مواجهه با غرب متفاوت است. از این رو، لازم است که این گونه از غربشناسی را که توأم است با متنخوانی، تجربه غرب، و تحلیل قرآنی، مورد بررسیهای دقیقتری قرار گیرد تا شاید بتوان از آن هم برای غرب شناسان دنیای اسلام الگویی برساخت و هم اینکه از آن بتوان الگویی برای نسل جدید در مواجهه با غرب و ایجاد یک فرهنگ بازدارنده و مقاوم در برابر غرب استفاده کرد.
با این رویکرد، باید غرب را در سطح کلان و جامع تمدنی خواند و تحلیل کرد، باید نسبت به غرب نوعی از آگاهی و یقظۀ تمدنی پیدا کرد (سطح آگاهی باید کلان و شامل و فراگیر باشد)، و باید نسبت به انباشت تجربههای تاریخی در ارتباط با غرب هشیار بود و با اندیشه ورزی های انتزاعی نسبت به ابعاد واقعی و عینی تمدن غرب غفلت نورزید و از حجاب آکادمیک و دانشگاهی در فهم واقعیت غرب باید هراسان بود.
https://asrghanoon.ir/?p=139682
حضرت آیتالله خامنهای چگونه دربارۀ غرب فکر میکند، موضع میگیرد و به مثابه یک رهبر سیاسی و بلکه تمدنی دست به کنشگریهای کلان و سرنوشتساز میزند؟




نظرات