گروه بین الملل عصر قانون: هیوا میرزایی در هفتهها و ماههای اخیر، دوباره صدای بحث فعالسازی مکانیسم ماشه از سوی برخی کشورهای غربی بلند شده است، صدایی که با طنین سایهی جنگ، ناامنی روانی و نارضایتی اجتماعی و اقتصادی در داخل کشور ترکیب میشود و خوراکی آماده برای کمپینهای تبلیغاتی رسانهای علیه ایران فراهم میکند. آنچه این روزها در جریان است بیش از آنکه یک مواجهه سیاسی یا حقوقی باشد یک جنگ روایت است، جنگی که ایران در آن هنوز قدرت شکلدهی به روایت خود را پیدا نکرده است. در شرایطی که روایت غربیها در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور (ایران اینترنشنال، بیبیسی فارسی و ...) بهسرعت در فضای مجازی بازنشرو بازتولید میشود، نبود یک استراتژی منسجم در تولید محتوا و مدیریت افکار عمومی، عملاً میدان را به رقبا واگذار کرده است. کافی است نگاهی به صفحات فارسیزبان مرتبط با رژیم صهیونیستی در پلتفرمهایی مثل ایکس یا اینستاگرام بیندازیم، حجم سرمایهگذاری در تولید محتوا، شناخت عمیق از ذائقه مخاطب ایرانی و بهرهگیری از زبان و لحن بومی، نشان میدهد که این جنگ دیگر فقط با موشک و تحریم اداره نمیشود بلکه با قدرت محتوا پیش میرود. در این میان، مسئله فقط تهاجم بیرونی نیست. گاهی اشتباهات فاحش در لحن و نوع محتوا توسط خود سیاسیون، سلبریتی ها و هنرمندان، ناخواسته به این جنگ روانی دامن میزند. در جهانی که مرز میان رسانه، تبلیغات و سیاست از بین رفته، هر پست اینستاگرامی میتواند به ابزاری برای جهتدهی افکار عمومی بدل شود و این دقیقاً همان نقطهای است که ضعف ساختارهای رسانهای کشور خود را نشان میدهد. دولت هنوز مدیران رسانهای متخصص ندارد، افرادی که زبان مخاطب نسل جدید را بفهمند، از منطق مارکتینگ مدرن سردر بیاورند و بتوانند با ایدههای خلاقانه، روایت ملی را در بستر دیجیتال بازسازی کنند. اخیرا برای نزدیک کردن دولت به جوانان، اندک تلاش های مثل استفاده از مشاوران نسل Z توسط دولت صورت گرفته است اما این امر، نه تنها کافی نیست بلکه شیوه ی اجرا و نحوه ی انتخاب خود مشاور هم اشتباه است (این مشاور جوان با ظاهر و دیدگاه حاکمیتی، نه تنها نتوانسته بازخورد موثر ایجاد کند بلکه صلاحیت خود برای نمایندگی، توان درک و دفاع از حقوق نسل جدید را نیز زیر سوال برده است، البته ایشان قطعا بر نسل زد تاثیرگذار خواهند بود ولی فقط در کلیپ های وایرال اینستاگرام جهت تمسخر). در کشورهای مختلف، حضور متخصصان بازاریابی و ارتباطات در بدنه تصمیمسازی دولت، تجربهای موفق بوده است. برای مثال در ایالات متحده، تیم ارتباطات کاخ سفید از چهرههایی تشکیل شده که پیشتر در صنعت تبلیغات و برندسازی فعالیت داشتهاند، افرادی که میدانند چطور پیام را بستهبندی کنند تا شنیده شود. در بریتانیا، واحد رفتارشناسی دولت (Behavioural Insights Team) ماموریت دارد تا بر اساس تحلیل داده و الگوهای روانشناختی، پیامهای دولتی را بهگونهای طراحی کند که مردم نه از موضع دستور، بلکه از موضع درک و اقناع با آن مواجه شوند. حتی در کشورهای منطقه، مانند ترکیه، امارات متحده عربی و عربستان سعودی، دولتها سالهاست از مشاوران بازاریابی دیجیتال برای ارتقای وجهه بینالمللی و کنترل روایت در رسانههای جهانی بهره میگیرند. در ایران اما سیاست رسانهای هنوز گرفتار تفکر دهه هفتادی است، همان مدل اطلاعرسانی یکطرفه، خشک و گل درشت که در عصر شبکههای اجتماعی عملاً دیگر کار نمیکند و نتیجه آن بیلبوردهای شعاری و برنامه های بی اثر است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز با گفتمانی حداقلی، فرسنگ ها از تاثیرگذاری بر توده مردم فاصله گرفته است و در حال حاضر برای ابتدایی ترین اصل رسانه یعنی جلب توجه مردمی که رویشان را از تلویزیون ها برگردانده اند، دست و پا می زند. اگر قرار است ایران از دام روایتهای تحریفشده و عملیات روانی بیرون بیاید باید به جای صرفاً تکذیب و تهدید، وارد مرحلهی خلق معنا شود یعنی خودش روایتساز باشد نه واکنشدهنده ی منفعل. برای رسیدن به این نقطه، حضور نیروهای خلاق، جسور و آشنا با مارکتینگ رسانهای در بدنهی دولت و صدا و سیما، یک ضرورت است. چون تا وقتی متخصصان محتوا و بازاریابی در جایگاه تصمیمسازی نباشند، سیاست رسانهای کشور همچنان از واقعیت جامعه فاصله خواهد داشت. در دنیای امروز، کشوری پیروز است که روایتش بیشتر دیده شود نه لزوماً قویتر بجنگد. ایران اگر بخواهد در این میدان قدرتمند باشد باید یاد بگیرد چطور روایت کند، نه فقط چطور مقاومت کند.