داستان پنهان طلاق در راهروهای دادگاه/ زندگیهایی که با خساست زوجین فرو میپاشد
در پشت هر پرونده طلاقی که بیصدا در راهروهای دادگاه ورق میخورد، قصهای تلخ از فرسایش عاطفی نهفته است؛ قصه زندگیهایی که نه بهخاطر فقر، که بهدلیل خساست مالی و حتی عاطفی زوجین آرامآرام فرو میپاشد.
به گزارش گروه اجتماعی عصر قانون: از بجنورد، در دل بسیاری از اختلافات خانوادگی که هر روز و بیسروصدا در راهروهای دادگستریها جریان دارد، ریشههایی نهفته است که شاید در نگاه نخست ساده و کماهمیت به نظر برسند، اما در عمل زندگیها را متلاشی میکنند. جامعه امروز بیش از هر زمان دیگری با پدیدههای پیچیدهای در روابط انسانی و خانوادگی روبهروست؛ مسائلی که نه تنها تحت تأثیر شرایط اقتصادی قرار دارند، بلکه عمیقاً در نگرشها، تربیتها و رفتارهای فردی ریشه دواندهاند. یکی از این مسائل که در سالهای اخیر نمود بیشتری یافته، خساست مالی و روحی در زندگی مشترک است؛ موضوعی که به گفته کارشناسان حقوقی و مشاوران خانواده، «قاتل خاموش محبت» در میان همسران شده و بسیاری از طلاقهای عاطفی و رسمی به همین علت به وقوع میپیوندد. در پشت هر پرونده طلاق، داستانی تلخ از فرسایش عاطفی وجود دارد؛ داستانهایی که از نگاه جامعه پنهان میماند اما در دفاتر مشاوران و اتاقهای قاضیان بهروشنی آشکار است. اینبار روایت از خراسان شمالی آغاز میشود؛ جایی که مسئولان قضایی میگویند خساست، نه در حد یک عادت شخصی، بلکه به عنوان یک آسیب جدی اجتماعی خود را نشان داده است. آسیبی که در بسیاری از پروندهها، زنان و گاهی مردان را به جایی میرساند که ادامه زندگی را ناممکن میبینند. در دل هر پرونده خانوادگی، داستانی نهفته است؛ داستانی از انتظار، رنج، امید و گاهی ناامیدی. طلاق، برخلاف ظاهر حقوقی و رسمیاش، تنها یک «حکم» یا «برگه قضایی» نیست؛ انعکاس فروپاشی یک نظام عاطفی و اقتصادی است که زمانی با آرزوهای بزرگ بنا شده بود. در میان تمام علل و عوامل جدایی، برخی ریشه در خشونت دارند، برخی در سوءتفاهم، برخی در فشارهای بیرونی؛ اما دستهای از جداییها در نقطهای شکل میگیرند که کمتر دربارهاش صحبت شده: خساست مالی و عاطفی؛ آسیبی کمصدا اما عمیق، که آرامآرام بنیان زندگی را از درون میخورد. در دستگاه قضایی، وقتی پروندههای طلاق یکی پس از دیگری باز میشود، کارشناسان و قضات با الگوهایی مشترک مواجه میشوند؛ الگوهایی که نشان میدهد «بخل مالی و روحی» نه یک عادت ساده، که رفتاری آسیبزا و گاه مخرب است؛ رفتاری که میتواند زن و مرد را از حداقلهای همدلی محروم کند و خانه را از یک پناهگاه امن به محیطی سرد و بیروح تبدیل سازد. وقتی مردی با چندین خانه، مغازه و درآمد مستمر، حاضر نیست حتی ابتداییترین هزینههای زندگی را برای همسر و فرزندانش تقبل کند، آنچه از بین میرود فقط رفاه مادی نیست؛ احساس ارزشمندی، امنیت روانی، محبت و احترام است که فرو میریزد. در حقوق خانواده، تکالیف اقتصادی زوج نسبت به زوجه و فرزندان کاملاً روشن است. قانون، نفقه را نه لطف، بلکه وظیفه میداند. مرد وظیفه دارد متناسب با شأن و نیاز خانواده، هزینههای لازم را فراهم کند. امتناع از این تکلیف بهویژه در حالی که توان مالی موجود است از منظر حقوقی میتواند نشانۀ ترک انفاق، سوءرفتار، و حتی عسرت عاطفی باشد؛ امری که رابطه را به سمت فرسایش و در نهایت فروپاشی سوق میدهد. اما خساست فقط یک موضوع قانونی نیست؛ یک مسئله انسانی و اخلاقی است. خانواده جایی است که مهر و محبت باید جریان داشته باشد، نه حسابوکتاب خشک و کوپنی که نفس آرامش را میگیرد. آمارها و مشاهدات دادگاهها نشان میدهد خساست، بهخصوص در مردان، از عوامل رو به افزایش اختلافات خانوادگی است. وقتی مخارج خانه تبدیل به «سهمیهبندی» میشود و هر ریال با وسواس نگه داشته میشود، رابطه زوجین به تدریج از فضای محبت به «معاملۀ سرد» تبدیل میشود. حتی در برخی پروندهها، خساست اقتصادی به خساست عاطفی هم سرایت میکند؛ مرد در ابراز محبت، در پذیرایی از خانواده همسر، در تعاملات اجتماعی، و حتی در سادهترین رفتارهای محبتآمیز، دچار بخل میشود؛ و چنین رفتاری، از منظر روانشناسی خانواده، پیامدهایی سخت به همراه دارد: کاهش احترام، تضعیف پیوند زناشویی، افزایش احساس تنهایی، و شکلگیری روابط خصمانه. در نقطۀ مقابل، قانون، شرع و اصول اخلاقی همگی بر تعادل تأکید دارند. اسراف و ولخرجی، همانقدر ناپسند است که بخل و تنگنظری. مدیریت اقتصادی خانواده باید به گونهای باشد که امروز و فردا را با هم ببیند؛ نه اینکه امروز خانواده در رنج باشد تا ثروتی بیاستفاده برای آینده ذخیره بماند. این همان اصل طلایی است که در تعالیم دینی با جمله «خیرالامور اوسطها» بازتاب یافته است؛ یعنی بهترین راه، مسیر میانهروی است. روایت معاون دادگستری خراسان شمالی، بازخوانی دوباره این حقیقت تلخ است که بسیاری از طلاقها نه بر اثر بحرانهای بزرگ، بلکه بر اثر زخمهای کوچک اما تکرارشونده شکل میگیرند؛ زخمهایی که از بیمحبتی، بیاعتمادی و بخل اقتصادی سرچشمه میگیرد. شاید زمان آن رسیده که جامعه بیش از پیش به این عوامل به ظاهر ساده اما بسیار مهم توجه کند؛ زیرا خانواده تنها زمانی پابرجا میماند که امنیت مادی و عاطفی همزمان در آن جاری باشد. سیدابراهیم محجوب در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در بجنورد، اظهار داشت: در بررسی پروندههای طلاق مشاهده میشود که یکی از علل رایج جداییها، خساست مالی و روحی است. در یکی از این پروندهها، زنی ناچار به طلاق از مردی شد که با وجود داشتن سه باب منزل مسکونی، چند مغازه و شغل ثابت، حاضر نبود برای خانوادهاش حتی اندکی هزینه کند. وی افزود: برخی مردان با اینکه درآمد خوبی دارند، مخارج خانه را مانند کوپن میان اعضای خانواده تقسیم میکنند و اجازه نمیدهند بیدلیل ریالی جابهجا شود. در حالی که مال و ثروت ابزار آسایش خانواده است و باید به گونهای مدیریت شود که حال و آینده را در کنار هم تأمین کند، نه اینکه امروز خانواده در مضیقه باشد تا شاید آیندهای مبهم راحتتر شود. محجوب تاکید کرد: خساست یکی از مهمترین عوامل کاهش محبت و صمیمیت در زندگی زناشویی است که روابط میان همسران را سرد و خشک میکند. بیشتر این رفتارها در مردان دیده میشود، هرچند در موارد معدودی زنان هم چنین روحیهای دارند. معاون دادگستری خراسان شمالی ادامه داد:گاهی مرد حتی در ابراز محبت یا پذیرایی از خانواده همسر خسیس است و میگوید چرا باید برای آنها خرج کرد، در حالی که چنین طرز فکری به مرور زمان روابط انسانی و عاطفی را از بین میبرد. وی در پایان گفت: همانطور که ولخرجی و اسراف ناپسند است، افراط در صرفهجویی و بخل نیز آسیبزاست. تعادل اقتصادی باید اصل زندگی باشد، زیرا در تعالیم دینی نیز تأکید شده است خیرالامور اوسطها؛ بهترین راه، میانهروی است تا خانه از محبت و آرامش خالی نماند. ،واقعیت این است که خانواده فقط بر پایه اقتصاد بنا نشده و فقط با پول اداره نمیشود؛ اما بیتوجهی به نیازهای مالی و عاطفی خانواده، بنیان هر دو را بهطور همزمان فرسوده میکند. وقتی مرد یا زن، با وجود توان مالی، از انجام حداقل وظایف اقتصادی شانه خالی میکند، در اصل پیام خطرناکی به همسر و فرزندان خود میدهد: اینکه «ارزش شما کمتر از دارایی من است». چنین نگاهی، بهمرور حرمتها را میشکند، اعتماد را از بین میبرد و عشق را به معاملهای سرد تبدیل میکند. از طرف دیگر، دستگاه قضایی کشور با آمارهای روزافزون طلاقهایی مواجه است که نه از خشونت فیزیکی، نه از اعتیاد و نه از خیانت، بلکه از «فشارهای کوچک اما مداوم» نشأت میگیرد؛ فشارهایی که ریشه در تنگنظری، وسواس مالی، و بیاعتنایی به نیازهای عاطفی شریک زندگی دارد. این نوع آسیب، برخلاف بحرانهای آشکار، آرام و تدریجی عمل میکند؛ درست مانند موریانهای که ستونهای یک خانه را میجود، بیآنکه کسی در ابتدا متوجه شود. در کنار این واقعیت تلخ، اصل مهمی وجود دارد که هم شرع و هم قانون و هم روانشناسی خانواده بر آن تأکید میکنند: تعادل و اعتدال. نه ولخرجی نشانه محبت است و نه بخل نشانه مدیریت؛ و آنچه خانواده را سرپا نگه میدارد، نه افراط است و نه تفریط، بلکه احترام متقابل، توجه به نیازهای واقعی و اعتدال در خرج و رفتار است. به همین دلیل است که آموزههای دینی نیز بر «خیرالامور اوسطها» تأکید دارند؛ یعنی راه درست، همان راه میانهروی است. از مجموع این روایت میتوان به این جمعبندی مهم رسید که بحران خساست در خانوادهها نیازمند توجه فوری است نه فقط از سوی دادگاهها، بلکه از سوی نهادهای فرهنگی، آموزشی و رسانهای. باید درباره پیامدهای مخرب آن گفتوگو شود، آموزش داده شود و هشدار داده شود. خانواده، کوچکترین واحد اجتماعی و در عین حال حساسترین آن است؛ هر آسیبی که در آن رخ دهد، دیر یا زود به جامعه تسری پیدا میکند.