به گزارش گروه سیاسی عصر قانون، امیر احمدرضا پوردستان رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران در یادداشتی نوشت: پیروزی انقلاب اسلامی برای آمریکاییها یک شوک سیاسی بود که آنها را گیج کرد و تمامی معادلات آنها را در منطقه و جهان بر هم زده و منافع غاصبانهشان را در ایران قطع کرد. نکته حائز اهمیتی که ارزش آن برای استکبار از منافع مادیِ از دست داده بیشتر بود، این مسئله بود که انقلاب اسلامی به همراه خودش ادبیات و فرهنگ جدیدی آورده بود و استکبار بهخوبی میدانست که اگر این فرهنگ از حوزه مرزهای جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران خارج شود، قطعاً کشورهای منطقه را تحت تأثیر قرار داده و آنها را برای مقابله با زورمداران و حکومتهای دستنشانده وارد میدان مبارزه خواهد کرد و لذا دیگر جایی برای حضور نامبارک او باقی نخواهد ماند. به همین سبب حرکتهای براندازی را علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی آغاز کرد، لیکن دیری نپایید که انعکاس امواج نورانی انقلاب بر کشورهای منطقه تابیدن گرفت و زمینه بیداری اسلامی را فراهم ساخت؛ موضوعی که استکبار را آشفته کرد، به همین سبب از طریق راهبردهای گوناگون نظیر حضور فیزیکی در منطقه غرب آسیا، ساخت گروهکهای تکفیری و پیادهسازی طرح خاورمیانه جدید و… به مقابله با توسعه تفکر اسلامی پرداخت.
ایجاد گروهک تروریستی- تکفیری داعش که با پشتیبانی دنیای استکباری همراه بود، چنان ترس و وحشتی را در جان و روح یگانهای نظامی و امنیتی کشورهای هدف ایجاد کرده بود که در مدتی کوتاه و با توسل به کشتار وحشیانه و دستهجمعی مردم و مدافعان و در برابر دیدگان جامعه بیارادهی بینالملل، بیشتر استانهای عراق و سوریه به تصرف درآمدند. در چنین شرایط تاریک و سراسر ناامیدی برای منطقه و مسلمانان، علیّ زمان، مقام معظم رهبری و فرماندهی معظم کل قوا (حفظه الله تعالی) به مالک اشترش، سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی فرمان میدهند که دست بر قبضه سلاح برده و اقتدار نیروهای مسلمان ولایتمدار را به جهان استکبار و تکفیریها نشان بدهد و ندا برآورد که «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری». وقتی در سوریه و عراق آن بحران عظیم رخ داد و اتباع ۸۰ کشور در هیبت گروهکهای تروریستی تکفیری با ملت و نظام آن کشورها میجنگیدند، شهید سلیمانی تنها حامی این کشورها بود و مخلصانه در جهت حفظ تمامیت ارضی و نظام سیاسی آن کشورها تلاش میکرد. در طول این مدت او توانست «محور مقاومت» را تبدیل به «جریان مقاومت» کند و در نهایت به «اتحاد مقاومت» ارتقا دهد. فرماندهی و تجارب ارزنده آن شهید والامقام با حضور در جبهههای مختلف زمینی از مرزهای شرقی ایران تا عراق و سوریه و لبنان عملاً او را به مرکز ثقل و نقطه کانونی این اتحاد مقاومت تبدیل کرده بود و به جرأت میتوان بزرگترین اقدام سردار سلیمانی را خنثی کردن توطئههای محور غربی- عبری- عربی در جنگ داخلی عراق و سوریه برشمرد.
پس از حمله غافلگیرانه و هماهنگشده داعش و زمانی که ارتشهای عراق و سوریه شیرازه خود را از دست داده بودند، او با اشراف مدیریتی و ژرفنگری عالمانه توانست دوباره آن ارتشها را با رویکردی مردمی بازسازی کند و با کمک مشاورین خود بهصورت همزمان، هم با گروههای تروریستی مبارزه کند و هم توطئههای آمریکا را خنثی کند. در حالی که بارها نیروهای آمریکایی با تسلط بر آسمان سعی در افشای مسیر عملیاتهای نیروهای تحت امر او را داشتند و بهصورت همزمان از طریق بالگردها برای گروههای مخالف و تکفیریها کمکهای پشتیبانی و اسلحه ارسال میکردند، با وجود این نتوانستند مانع پیروزی او شوند. شهید سلیمانی همچنین در کنار کردهای عراق در این مناطق علیه نیروهای تکفیری جنگید و پس از آن نیز با نفوذ و اعتبار و مشاورههایش نقش مهمی در خنثیسازی توطئه تجزیه عراق و کردستان داشت.
از جمله نقاط درخشان فرماندهی سردار شهید سلیمانی بر نیروی قدس، تقویت حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی بود که نمود عینی آن را در نبردهای متعددی ازجمله جنگ ۳۳ روزه لبنان و پیروزی مبارزان فلسطینی در جنگ ۲۲ روزه غزه علیه ارتش مجهز اسرائیل میتوان مشاهده کرد.
نکتهای که درباره سردار سلیمانی به شدت واضح است، تعریف و تمجید دشمنان شماره یک جمهوری اسلامی از شخصیت او و اذعان آنها به تأثیرگذاری و نفوذ بیمانند وی در عرصههای مختلف منطقهای است. «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی نیویورکر به او لقب «فرمانده سایهها» (Shadow Commander) یا «فرمانده پنهان» را داد. این لقب سپس بارها و بارها در رسانههای دیگر از مجله آمریکایی آتلانتیک گرفته تا خبرگزاری فرانس ۲۴ فرانسه و جاهای دیگر تکرار شد تا بر نقش نسبتاً پنهان شهید قاسم سلیمانی بهعنوان «فرمانده ایرانیای که دارد خاورمیانه را بازطراحی میکند» تأکید شود.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، انسانی مخلص و از بن دندان مطیع امر ولایت بود و به سبب همین اطاعت و فرمانبرداری، عملکرد وی در جنگ هشت ساله و در معرکه عظیم مبارزه با گروهکهای تروریستی تکفیری، قابل سنجش در معیارهای مادی و دنیایی نبوده و بیشتر به معجزه شباهت داشت.
از مجموع مطالب بالا میتوان نتیجهگیری کرد که طرح استکبار برای منطقه غرب آسیا (طرح خاورمیانه جدید) طرحی طولانیمدت بود که فقط منافع نظام سلطه و امنیت رژیم غاصب صهیونیستی در آن دیده شده بود؛ این طرح مزورانه غربی- عبری- عربی با راهکارهای متعدد اجرایی از جمله جنگ داخلی بنا داشت که هر یک از کشورهای هدف را به چند کشور کوچکتر تقسیم کرده و از این طریق:
۱ - ظهور کشورهای کوچک سبب ایجاد نیازهای جدید و نهایتاً رونق اقتصاد غرب برای تأمین و عرضه محصولات و خدمات را فراهم میآورد.
۲ – تغییر فرهنگ و ادبیات کشورهای کوچک به مراتب سهلتر و آسانتر از کشورهای با ریشه و با پیشینه است.
۳ – وجود کشورهای کوچک، تهدیدی برای رژیم صهیونیستی نمیتواند محسوب شود.
نکته حائز اهمیت اینکه سردار حاج قاسم سلیمانی با فرماندهی، هدایت و مدیریت عالمانه خود و ایجاد اتحاد در بین صفوف رزمندگان جبهه مقاومت، توانست راهبردی را که مؤسسات تحقیقاتی و کانونهای آیندهپژوهی غربی با صرف میلیاردها دلار طراحی کرده و برای پیادهسازی آن چند صد هزار نفر را با انواع تجهیزات، وارد میدان کرده بودند، با شکست و ناکامی روبهرو کند، علاوه بر این با ایجاد ظرفیت دفاعی و عملیاتی در جبهه مقاومت، ضمن ایجاد توازن در دو سوی معادله، توان بازدارندگی محور مقاومت را افزایش داد و امکان هرگونه تهاجم و تجاوز آشکار را از جبهه استکبار سلب کرد و این عظمت کاری است که او با هدایت مقام معظم فرماندهی کل قوا (حفظه الله تعالی) و با جانفشانی رزمندگان جبهه مقاومت به انجام رساند و همین مسئله، بغض و کینه نظام سلطه را به دنبال داشت؛ به گونهای که برای التیام این درماندگی و تحقیر، تصمیم به حذف فیزیکی و ترور ناجوانمردانه او گرفتند. یادش گرامی و راهش مستدام.