به گزارش گروه بینالملل عصر قانون: در ادامه تحلیلهای محافل منطقهای و جهانی از تجاوز تروریستی رژیم صهیونیستی به دوحه، وبسایت قطری العربی الجدید، این حمله را لحظهای محوری در تاریخ درگیری اعراب با رژیم صهیونیستی توصیف کرد که خلاصه این مقاله بهشرح زیر است؛
اعراب باید بین تسلیم یا مقاومت یکی را انتخاب کنند
تجاوز اسرائیل به دوحه چیزی بیشتر از نقض صرف قوانین بینالمللی و تشدید موقت درگیری نظامی در منطقه بود و این تجاوز به لحظهای محوری تبدیل شد که معادله درگیری عربی ـ اسرائیلی را در ابعاد ماهیتی آن تغییر داد؛ جایی که برای اولین بار یک کشور حوزه خلیج فارس در منطقه مستقیماً در خاک خود هدف قرار گرفت و برای نخستین بار، اعراب مقابل چالشی هستند که فراتر از جبهههای سنتی رویارویی با اسرائیل در فلسطین، لبنان و سوریه است.
آنچه در دوحه اتفاق افتاد ادامه یک منطق استعماری توسعهطلبانه است که مرزهای تسلیم شدن کشورهای عربی را آزمایش میکند. هدف قرار دادن مقر هیئت مذاکرهکننده حماس در دوحه، پیامی فراتر از جنبه نظامی دارد و ضربهای به ساختار میانجیگری کشورهای عربی بهویژه قطر است.
زمانی که پایتخت میانجیگری برای آتشبس در غزه، به میدان جنگ و ترور تبدیل میشود، اسرائیل بهوضوح بهدنبال رساندن این پیام است که چیزی بهنام کشورهای عربی بیطرف وجود ندارد و این کشورها یا باید وارد قطار عادیسازی روابط با تلآویو شوند و تسلیم گردند، یا اینکه در دایره تجاوزات این رژیم قرار خواهند داشت،
از این منظر، قطر امروز تبدیل به نماد کرامت اعراب شده که مورد تهدید و تجاوز قرار گرفته است و کشورهای عربی دو گزینه بیشتر ندارند: یا اینکه به تسلیم ادامه دهند یا مقاومت را برگزینند.
همه کشورهای عربی از منطقه تا آفریقا در دایره تجاوزات اسرائیل هستند
در تحلیل نظری امنیت داخلی رژیم صهیونیستی مشخص میشود که امنیت برای این رژیم دیگر با محافظت از مرزهای فلسطین اشغالی تعریف نمیگردد؛ بلکه اسرائیل محافظت از امنیت خود را داشتن توانایی مداخله و حمله به هر کشوری در منطقه میداند، این دکترین که در ادبیات امنیتی رژیم صهیونیستی بهعنوان «امنیت گسترشیافته» شناخته میشود، از زمان آغاز اشغالگری این رژیم در فلسطین، محیط عربی را به فضایی کنترلشده و تحتنظارت خود درآورده است که ماهیت پروژه صهیونیسم را نشان میدهد.
تجاوز به دوحه و همچنین هدف قرار دادن کاروان الصمود در تونس، این واقعیت را روشن میکند که تجاوزات اسرائیل هیچ حد و مرزی ندارد و این رژیم هیچ خط قرمزی نمیشناسد. حمله به کاروان الصمود که یک ناوگان کاملاً غیرنظامی است و هدف آن رساندن پیام همبستگی با مردم مظلوم غزه است، نشان میدهد که صهیونیستها حتی به نمادهای حمایت از فلسطین هم رحم نمیکنند و تونس هم به حلقهای در زنجیره تقابل ملیگرایانه با اسرائیل تبدیل شده است؛ حتی اگر طرف مستقیم جنگ نباشد.
اما در چارچوب نظریه ملیگرایی اعراب، درگیری با رژیم صهیونیستی بهشکل موجودیتی و فراتر از جغرافیاست. ملتهای عربی طبق فرهنگ و موجودیت سنتی خود در یک دایره واحد قرار میگیرند؛ به این صورت که هدف قرار دادن قطر، تونس و سوریه طی ۲۴ ساعت توسط اسرائیل، در واقع بهمعنای تجاوز به همه اعراب است و اسرائیل هم همه کشورهای عربی را یک چارچوب واحد میبیند که باید تسلیم این رژیم شوند،
بنابراین پاسخی که به تجاوز اسرائیل علیه قطر داده میشود، باید مبتنی بر آگاهی ملی اعراب باشد و همه کشورهای عربی بدانند که این تجاوز موجودیت جامع همه آنها را هدف قرار داده است و این رژیم در پی تحمیل یک معادله ژئوپولیتیکی جدید است.
مسئولیت بزرگ اعراب مقابل طمعورزی و تجاوزگری اسرائیل
تجاوز به خاک قطر همچنین چندین سؤال اساسی در مورد ماهیت تغییر و تحول در منطق قدرت اسرائیل مطرح میکند؛ از جمله اینکه آیا ما شاهد یک لحظه محوری هستیم که درگیری اعراب و اسرائیل را بهشکلی جامعتر بازتولید خواهد کرد یا آنچه اتفاق میافتد، بخشی از فرایند تحکیم هژمونی و تثبیت معادله بازدارندگی یکجانبه است.
باید در نظر داشته باشیم که توصیف رسانههای عبری از حمله اسرائیل به دوحه، بهعنوان گامی تاریخی، بیانگر آن است که اسرائیلیها شکستن این تابو و حمله به قطر را اقدامی برای وسیعتر کردن دامنه تعریف مجدد قواعد درگیری در منطقه میدانند.
بیعملی بینالمللی در این زمینه، مسئولیت مضاعفی را بر دوش اعراب، نهتنها در مسئله دفاع از فلسطین بهعنوان یک آرمان جامع و واحد امّت اسلامی، بلکه دفاع از موجودیت خود کشورهای عربی و ارزشهای انسانی میگذارد.
حمله اسرائیل به قطر تنها تجاوز به دوحه نبود؛ بلکه تجاوز به همه کشورهای عربی محسوب میشود و بر همین اساس، امنیت ملی عربی باید مجدداً بازترسیم و فعالسازی شود، نه بهعنوان یک گفتمان سیاسی بیهوده و فرسوده، بلکه بهعنوان یک چارچوب نظری و عملی که اولویتها را از نو تعریف میکند و مقابله با تهدید اسرائیل را یک مسئولیت جدی میداند، نادیده گرفتن این موضوع موجب ادامه ضعف کشورهای عربی مقابل تهدید اسرائیل میشود و آنها را بهصورت فردی در دایره هدفگیریهای مداوم این رژیم قرار میدهد.
حمله به دوحه را میتوان در امتداد یک خط پیوسته از سوابق تاریخی که محوریت مسئله فلسطین را در صحنه بینالمللی تثبیت کرد، مورد بررسی قرار داد. آنچه امروز اتفاق افتاد همچنین یادآور حمله به مقر سازمان آزادیبخش فلسطین در تونس در سال ۱۹۸۵ است؛ جایی که این جنایت به لحظهای برای افشای چهره واقعی نظام بینالمللی و ناتوانی آن در محافظت از حاکمیت کشورهای عربی تبدیل شد.
قرار گرفتن کشورهای عربی در دایره تجاوزات اسرائیل، همچنین تأثیر عمیقی بر آگاهی جمعی ملتهای عربی دارد و این شوکها میتواند افکار عمومی را بهسمت حوزههای جدید وحدت و اقدام جمعی، علیرغم اختلافات داخلی هدایت کند. هدف قرار دادن مناطقی که از درگیریهای مستقیم دور هستند، این احساس را تقویت میکند که بحث آرمان فلسطین و اشغالگریهای رژیم صهیونیستی در این سرزمین، تنها یک مسئله فلسطینی نیست؛ بلکه کل کشورهای عربی و اسلامی را تحتتأثیر قرار میدهد.
اسرائیل بهدنبال اعمال حاکمیت بر همه کشورهای عربی است
اسرائیل فقط مردم و مقاومت غزه را در جنگ کنونی هدف قرار نمیدهد، بلکه میخواهد سیطره خود را بر حاکمیت همه کشورهای عربی، از منطقه تا حتی آفریقا اعمال کند. تجاوز اسرائیل به دوحه را نمیتوان جدا از ساختار مداوم تجاوزات این رژیم علیه غزه بررسی کرد و عامل اصلی گسترش دایره تجاوزات صهیونیستها، تلاش برای سرکوب مقاومت ضد این رژیم است.
غزه بهعنوان نماد پایداری و مقاومت، سالهاست که هدف یک نسلکشی سیستماتیک قرار گرفته است که از سطح نظامی فراتر میرود و کل حوزه اجتماعی ـ انسانی را در بر میگیرد. از منظر حقوق بینالملل بشردوستانه، آنچه امروز در نوار غزه اتفاق میافتد، نمونهای از مجازات جمعی علیه غیرنظامیان بیگناه است و این جنایتی آشکار بهشمار میرود که با کنوانسیونهای ژنو و معیارهای عدالت جهانی مغایرت دارد.
این توحش اسرائیل، بخشی از یک دکترین امنیتی است که توسط تشکیلات نظامی و سیاسی این رژیم از زمان روز نکبت در سال ۱۹۴۸ تاکنون تدوین شده و مبتنی بر شعار معروف موشه دایان، مبنی بر «زندگی ابدی با شمشیر» است که در قالب معنای تبدیل خشونت به ابزاری دائمی برای هستی، قرار میگیرد.
امروز فلسطین به یک معیار اخلاقی جهانی تبدیل شده است و موازنه قدرت بین منطق استعمار و آزادی و مقاومت را آشکار میکند، بنابراین هر کسی که در دفاع از غزه غفلت کند، بهطور ضمنی در مشروعیت بخشیدن به یک مدل بینالمللی جدید مبتنی بر همراهی با ظالمان مشارکت دارد.
تجاوزات مداوم رژیم صهیونیستی به فلسطین و بعد از آن سایر کشورهای عربی، یک لحظه محوری برای آزمودن توانایی اعراب در بازتعریف خود مقابل پروژه توسعهطلبانه اسرائیل است. امروز اسرائیل تنها مردم و مقاومت فلسطین را هدف قرار نداده، بلکه بهدنبال اعمال سیطره بر حاکمیت اعراب از منطقه تا آفریقاست.
در این لحظه، وحدت امت اسلامی برای حمایت از آرمان فلسطین به یک ضرورت موجودیتی تبدیل شده است و ازاینرو پیام اصلی تجاوز صهیونیستها به قطر آن است که درگیری میان اعراب و اسرائیل هرگز پایان نمییابد؛ بلکه در یک چشمانداز ملی که همه اعراب را مقابل مسئولیت تاریخی خود قرار میدهد، تجدید میشود.
https://asrghanoon.ir/?p=134895
نظرات